باز گشت به یک استراتژی شکست خورده
تزهاى آذرين- مدرسى
حامد محمدى

اخیرا پس از درگیری و خود زنی جناح در قدرت (موسوم به اصولگرا)، مصطفی اسد پور مصاحبه ای را با کورش مدرسی ترتیب داده که متن نوشتاری آن در شماره ی ۱۶۲ نشریه ی کمونیست منتشر گشته و در آن به بررسی علل متفاوتی از این جدال٬ که هر چند علل تازه ای نیست و تکرار توهمات دو خردادى ايرج آذرین در کتاب چشم انداز بلاتکلیفی میباشد، انگشت گذاشته است.

مبانى اين ديدگاه بکرات توسط حزب ما نقد شده است و سير واقعيات سياسى ايران٬ وضعيت حکومت اسلامى٬ و همينطور سرنوشت اين تزها صحت ارزيابى ما را اثبات کرده است. ايرج آذرين ناچار شد در شکلى صورى از بحث "جنبش اصلاحات پايدار" و روند متعارف شدن سرمايه دارى ايران به رهبرى اصلاح طلبان حکومتى دست بکشد و مثل بقيه ديدگاههايش فعلا آنرا به بايگانى بسپارد تا در وقت خودش دوباره به آنها رجعت کند. اما کورش مدرسى دست بردار نيست و بر همان تزها تاکيد ميکند. تفاوتش اينست که او قهرمان متعارف شدن سرمايه دارى اسلامى را نه در اصلاح طلبان حکومتى بلکه در باند احمدى نژاد مى بيند. اما اين صورت ظاهر مسئله است و من  نگاهی‌ اجمالی ولی‌ لازم به زوایای بحث کورش مى اندازم تا صورت مساله مطرح شده از منظر کورش مدرسی اولا جواب بگیرد و در ثانی‌ نقاط عزیمت و تبئین‌ها و شباهت‌ها با جنبش‌های دیگر را زیر نور افکن بیندازم . اما اصل مطلب خود اين تزها نيست و به معضلات درون اين حزب برميگردد.

اولا٬ کورش مدرسى مجموعه سياستهايش در حزب موسوم به حکمتيست شکست خورد. خودش ناچارا و در فرصتى و با بهانه شخصى کناره گيرى کرد. اما بنظر ميرسد هنوز ليدر در سايه است. آن حزب را نقد ميکند اما از سياستهائى که آن حزب بر اساس آن ساخته شد دفاع ميکند. امرى که باعث ميشود طرفداران کورش مانع شوند که جناح مخالف سياستهاى او را نقد کنند و کنار بگذارند. سياستهائى که حتى نتوانسته خود حزب موسوم به حکمتيست را قانع کند. کار به اينجا رسيده است که بار ديگر بخشى از متحدين ديروز کورش مدرسى در حزب شروع به نقد علنى سياستهاى وى کرده اند. اين وضعيت کورش مدرسى را واميدارد که سياستى را طرح کند که اولا موقعيت پاسيف و بدون برنامه خود وى را توجيه کند. يعنى اين سياستها نتيجه وضعيت واقعى بيرونى و پاسخى به آنها نيست٬ برعکس٬ اين سياستها قرار است موقعيت خود کورش و طرفدارانش را در حزب توضيح دهد و مانع کنار گذاشتن اين سياستها در حزب حکمتيست گردد. با اينحال نگاهى به صورت ظاهر بحث کورش در کليدى ترين قسمت آن مى اندازم. کورش مدرسى ميگويد:

"این جدال به طور واقعی جدالی در میان بورژوازی ایران است. اینجا سوال این است که این جدال میان بورژوازی ایران بر سر چه چیزی است ؟" کورش مدرسی در پاسخ به سوالی‌ که خود مطرح می‌کند می‌گوید: وقتی که هفت سال پیش احمدی نژاد سر کار آمد، ما گفتیم این علامت عروج اهمیت مساله اقتصاد در جامعه است. جمهوری اسلامی مستقیماً در مقابل سؤالات پایه‌ای اقتصاد خود قرار گرفته است و میخواهد پاسخی به آن‌ ها بدهد. مسائلی نظیر اینکه ....معضلات پایه‌ای رشد سرمایه داری در ایران را چگونه باید جواب بدهد...... احمدی نژاد قبل از هرچیز پلاتفرمی برای از پیش پا برداشتن یا کاهش تناقضات رشد سرمایه داری با جمهوری اسلامی بود...... می خواهم بگویم که احمدی نژاد در شش - هفت سال گذشته توانسته است ده برابر جمع دوره خاتمی و رفسنجانی معضلات رشد و سود آوری سرمایه در ایران را کاهش دهد و سرمایه داری در ایران را سود آور تر کند و رشد دهد. این پلاتفرم و رؤیای همه جریانات بورژوائی در ایران است. "( خط تاکید از من است)

جواب اين تحليل درخشان را قبل از کورش مدرسى به ايرج آذرين داده ايم. وانگهى فاتح شيخ در همین شماره نشریهٔ کمونیست اگرچه ديپلماتيک اما عليه کل استدلال کورش حرف ميزند. در ثانی کورش مدرسی اولین نفری نیست که این تز‌ را مطرح می‌کند. پیش از او آذرین تز‌ "جمهوری اسلامی پرچم داره اصلاح خودش شده است" را تئوریز کرد. کورش مدرسی تنها کاری که کرد بازبینی‌ بر ماخذ تحلیلی اش (چشم انداز بلاتکلیفی)، و مهرتائید گذاردن بر این مهملات بود. هر چند آذرین به این نتیجه نرسید که خاتمی و پروژه ۲ خرداد، جمهوری اسلامی را متعارف کرد اما کورش مدرسی همچون شاگردی که استاد هم به گرد پایش نميرسد این تز‌ را تعمیم داد و در نهایت به این نتیجه رسید که احمدی نژاد توانست این پروژه و علامت سوال آیا جمهوری اسلامی به دست خود متعارف میشود را بردارد و یا حداقل با یک درجه تخفیف ممکن بداند!!
 
مگر مشکل سرمایه داری در ایران برای متعارف شدن در تحلیل نهایی غیر از سود آوری و رشد سرمایه میباشد؟ خیلى خوب با این توصیف سرمایه داری در جمهوری اسلامی از منظره کورش مدرسی توان متعارف شدن را داراست!! اما این گونه تفکیک کردن جنبه اقتصادی از مسائل سیاسی پیش پای جمهوری اسلامی هیچ گونه ربطی‌ به اقتصاد سیاسی ایران ندارد و تنها بیانگر خام اندیشی‌ ذهنی‌ میتواند باشد. مگر می‌توان اقتصاد سیاسی ایران را بدون در نظر نگرفتن حجم عظیمی‌ از صدور سرمایه‌های غربی و در حالی‌ که درصد بالایی‌ از صنایع ایران، تحت تحریم و عدم انباشت لازم به ورطهٔ ورشکستگی رفته است٬ تفکیک کرد. در این اوضاع پیش از اینکه طبقه کارگر قادر به اعتصاب و توقف تولید برای هر سطحی از اعتراض باشد این سرمایه داری است که گوی سبقت را در به تعطیلی‌ کشاندن صنایع خرد و کلان گرفته است. توقف پروژه‌های صنعتی، بیکار سازی‌ها و عدم رشد تکنولوژی در استخراج حداقل میزان پیشنهادی اوپک تنها بیانگر گوشه‌هایی‌ از وضعیت اقتصاد بحران زده ایران می‌باشد. آنوقت هر گونه ادعایی مبنی بر اینکه ایران از منظره سطح رشد اقتصادی و سود دهی سرمایه موفق بوده است تنها بیانگر قبول تبليغات احمدی نژاد و خامنه ای توسط کورش مدرسی میتواند باشد .

موانع اصلى رشد کاپيتاليسم ايران سياسى‌اند. همه به معنى داخلى کلمه، هم از آن مهم‌تر، به معناى ژئوپوليتيکى و جهانى...... اينکه سرمايه جهانى و نهادها و بنگاههاى عظيم فراکشورى با کشورى مانند ايران چه ميکنند، چقدر آن را به کانونى براى توليد و انباشت بدل ميکنند يا خير، قبل از هر چيز تابعى از تلقى دراز مدت محافل مالى و صنعتى در غرب از آينده سياسى ايران و منطقه‌اى است که اين کشور در آن قرار دارد". (منصور حکمت، نزاع جناح ها و چشم انداز آینده). به این فاکتور اوضاع خاورمیانه و مسائل آن، و دولتهای تا دیروز متحد غرب و سرنگون شدهٔ امروز را نیز اضافه کنید و عدم ثبات سیاسی در ‌چارچوب جمهوری اسلامی و سرنگونی را در آن ضرب کنید.

کورش مدرسی تنها به این مقولات اکتفا نکرد. در ابتدا به این نتیجه رسید که برخلاف تمام آمار صندوق بین المللی پول اقتصاد ایران روند رو به رشدی دارد و جمهوری اسلامی در حال متعارف شدن است، حال ادعا میکند دولت به مثابه دستگاه اجرایی در تقابل با کلیت نظام قرار دارد :

"دستگاه دولت جمهوری اسلامی قدرت مقابله با حاکمیت بلا منازع دستگاه مذهب بر اقتصاد را نداشت. احمدی نژاد در اتحاد با خود ولی فقیه و سپاه این امکان را فراهم آورد. .... این (باند احمدی نژاد) بخشی از بورژوازی ایران است که در رقابت های درون سرمایه داری منظما با نهاد های سیاسی و ایدئولوژیک رژیم رو به رو می‌شوند."

اگر حافظه ی کوروش مدرسی کمکش نميکند لازم به یادآوریست که افزایش تخصیص بودجه برای اسلامیزه کردن دانشگاه و مکانیزه کردن گشت ارشاد از افتخارات دورهٔ ریاست جمهوری احمدی نژاد میباشد. کافی‌ بود تا فقط به برخی‌ از سخنرانی‌‌های خامنه‌ای و سران سپاه و خطیبان نماز جمعه گوش میکردید تا قدرشناسی تمام دستگاه ایدئولوژیک نظام از احمدی نژاد، در باب اهمیت دادن بیش از پیش به حوزه علمیه باعث ميشد کورش مدرسی اين توهمات را کمى روتوش کند.

سپاه پاسداران یکی از ارکان ایدئولوژیک کل جمهوری اسلامی میباشد که اتفاقا در دوره ی احمدی نژاد بیش از همه دوره‌ها از استثمار طبقه کارگر سهم برد و در سرکوبش نقش ایفا کرد. با این حال اینگونه تفکیک کردن "روحانیت و سپاه" از دولت از منظر کورش مدرسی٬ آدم را یاد تزهاى اکبر گنجی و محسن سازگارا و تمام به گل نشسته های منتظر عفو رهبری میاندازد. نخیر. تقابل احمدی نژاد و ولایت فقیه نه تنها بیانگر تقابل "اقتصاد آخوندی" با "فرشته ی نجات بورژوازی" و تقابل ولایت فقیه و ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی نمیباشد بلکه نقطه عزیمت این عربده کشی ها در صفوف حکومتی را باید در کف خیابان و بن بست جمهوری اسلامی یافت. در مقابل چنین روندی تضعیف حماس، کشیدن سوت پایان اسلام سیاسی در سوریه و منطقه و ترور بن لادن را قرار دهید تا ماهيت کل این درگیری جناحی اساسش مشخص گردد .

کورش مدرسی سطحی از بحث را مطرح میکند که هم جالب است و هم شنیدنی، شنیدنی از این منظر که خلاف پیش بینی های صورت گرفته انجام شد و جالب از این منظر که خود در دامی که خود پهن کرد گرفتار شد :

"این بخشی از بورژوازی ایران است که در رقابت های درون سرمایه داری منظما با نهاد های سیاسی و ایدئولوژیک رژیم رو به رو می‌شوند. ما در تبیین پایه جریان سبز همین را توضیح دادیم. جدال احمدی نژاد با خامنه ای هم به نوعی بیان همین تناقض است. از این زاویه فکر میکنم که در آینده پایه جریان سبز مجبور خواهد شد برای دفاع از خود به پایه خط احمدی نژاد به پیوندد... جریان احمدی نژاد به یک معنی این‌ها را زیر سایه خود می گیرد ."

قضیه از چه قرار است؟ در این صورت نتیجه منطقی چنین تبئینی باید همگرایی دو جناح از رژیم يعنى اصلاح طلبان و احمدى نژاد علیه دستگاه ولایت فقیه باشد. اما عملا آنچه که صورت گرفت خلاف چنین تبیین غلطی از اوضاع سیاسی ایران بود. آنچه که عملا صورت گرفت نه دفاع رهبران سبز از احمدی نژاد بلکه به پابوسی رفتن خامنه ای بود. این هم تصادفی نبود٬ همانطور که پیش بینی کورش مدرسی را نباید صرفا پیش بینی و شرط بندی قلمداد کرد. موضع گیری رهبران سبز به دفاع از خامنه ای علیه احمدی نژاد تنها میتواند بیانگر حقانیت جنبش مردمی برای سرنگونی جمهوری اسلامی باشد که خاتمی، رفسنجانی و جبهه مشارکت به دنبال فرصتی برای خط کشیدن بر روی خطر سرنگونی نظام اند. همانطور که علی شکوری راد، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت در مصاحبه ای گفت:

"تنها یا مؤثرترین پتانسیل موجود در جامعه برای آنکه جنبش سبز را به صورت کم هزینه و مسالمت آمیز به نتیجه برساند، آقای هاشمی [رفسنجانی] است. به این صورت که برود با رهبری گفتگویی را برقرار کند و بتواند رهبری را مجاب کند که به خواسته های حداقلی مطرح شده، چراغ سبز نشان دهد ...".

همان کاری که خاتمی انجام داد. سران سبز پشت احمدی نژاد نرفتند چون که نه اپوزيسیون های درباری جدید و نه اپوزيسیون های درباری قدیم٬ هیچیک بخشی از بورژوازی علیه حاکمیت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی نبودند. اینها همگی برادران دینی یک حاکمیت هستند که بنوبت بر همه چيز چنگ انداخته اند اما دعواى امروزشان نه برسر چگونه و طی چه پروسه ای متعارف کردن، بلکه بر سر چگونگى بقاى نظام و مقابله با خطر سرنگونیست .

اما نفس طرح مسالهٔ متعارف شدن یا نشدن و مساله نرخ رشد اقتصادى جمهورى اسلامى ربطی‌ به طبقه کارگر ندارد. هيچ ذره‌ای از هیچ رشدی قرار نیست بهبودی در منافع این طبقه ایجاد کند. وانگهى نفس ادعا نادرست و غير قابل اثبات است. آدم بايد در کره ماه زندگى کند که چنين ادعاهائى را سرهم کند. طرح اين عبارات در بهترين حالت تنها بیانگر نداشتن افق سیاسی و توصيه به طبقه کارگر به عدم سرنگونی چنین حکومتی با هر درجه رشد (چه منفی‌ چه مثبت) میباشد. این همه سفسطه اقتصادى و آمار و ادعاى من درآوردى تنها بیانگر نگرانی کورش مدرسی از هجوم طبقه کارگر به دولت "ضد امپریالیست" احمدی نژاد مى ‌باشد. دغدغه کوروش مدرسی اينست که جمهوری اسلامی متعارف شده است یا نه، و امر سوسیالیست بودنش را نه از تقابل با استثمار طبقه کارگر بلکه از فاکتور "رشد" نتيجه ميگيرد. به این دلیل که این سطوح از بحث و انتخاب مبدأ تحلیل از مبحث رشد بیانگر بازگشت به مباحث "چپ ضد امپریالیست و سگ زنجیری" را نمود میدهد نه نگرانی‌ کورش مدرسی از سلب این جنبش توسط رهبران سبز و "سیاهی لشکر شدن جنبش سرنگونی پشت سران اصلاح طلب حکومتی". کورش مدرسی بهتر است به جای بازگشت به استراتژيهاى شکست خورده ماهيتا دو خردادى٬ با سبک و نگرش منصور حکمت به تحليل جنبش‌هاى سياسى و طبقاتى در متن بحران جمهورى اسلامى بنشيند تا بسادگى بفهمد مردم و طبقه کارگر خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی هستند و پیشبرد امر مبارزاتی شان در دوره جديد نه به تاسى از رهبران سبز بلکه به تاثیر از سرنگونی‌های مصر و تونس می‌باشد .

کورش مدرسی با اصرار به‌‌ عدم پذیرش شکست تبئین‌هایش از حوادث اخیر، حاضر شده  دست به هر طناب پوسیده ای برای چفت کردن هر پروسه‌ای از شکاف‌های درون حکومتی با تبئین‌های اولیه اش بیندازد. لذا جنبش توده‌ای برای سرنگونی جمهوری اسلامی میشود "جنبش سبز پسا انتخاباتی" و"احمدی نژاد “ضد امپریالیست” پرچم دار مدرنیسم"! چنین تبئین‌هایی‌ البته مصرف داخلى دارند. قرار است مرهمی برای خط ورشکسته سوسیال پاسیفیست کورش مدرسی و هوادارانش باشد تا مانع شوند در همان حزب تکانى از موضع انقلابى صورت گيرد. اين ديدگاههاى شکست خورده ربطى به يک تبئین ماتریالیستی و کنکرت از جامعه ایران و تقابلهايش ندارند. *